یک عاشقانه ی آرام خلوت گه من و خیال تو...
..........
تقدیم به یگانه ای که مرا به یکتایی رساند؛
یکتایی در بودن ؛ یکتایی در زیستن ؛ و یکتایی در عشق. درباره عشق بسم الله الرحمن الرحیم.قل هو الله احد.الله الصمد.لم یلدولم یولد.و لم یکن له کفواً احد. وقتی خدا آدم رو آفرید،از نَفَسِ خودش در پیکر آدم دمید و گِل رو آدم کرد،خودش نور مطلق،خوبی مطلق،یگانه گی مطلق و زیبایی مطلقه؛و فقط برای اینکه آدم گِلی،گوشه ای از این قشنگی ها رو ببینه،از نفسِ خودش بهش نفس داد...آدما هم میتونند نور باشن،مث مامان و بابا،و می تونند یگانه باشند مث اثیرِ من. که واسه ی من بی نظیره...اینو گفتم که کسی فک نکنه یکتا خطاب کردن یک انسان کفره!این خاصیتیه نفَس خداست توی سینه ی ما.شکرت خدا عاشقانه های اخیر آرشیو وبلاگ پیوندها
آمار وردی ها
دوشنبه 92 خرداد 13 :: 11:54 صبح :: به قلمِ ستاره
بدون متعلقات.... بدون قید و شرط این است راز پایداری عشق سه شنبه 91 اسفند 15 :: 9:45 عصر :: به قلمِ ستاره
امروز به تو فکر میکنم امشب شب تولدته خیلی دوست داشتم روز تولدت کنارت باشم و برات قشنگ ترین جشن دنیا رو بگیرم...
همیشه برقرار باش تا بی قرار نباشم چرا که در تمام لحظههای سخت و مشکلات زندگی تو تنها تکیه گاهم هستی دوستت دارم و سالروز تولدت را تبریک میگویم
پنج شنبه 91 بهمن 12 :: 10:13 عصر :: به قلمِ ستاره
هوای سرت پُر از عشق و شور و امید است... صدایت را که می شنوم کافی ست برایم تا برق نگاهت را رو به روی چشمانم ببینم... دوست دارم همیشه همین باشی. من به خدایی که بانی آرامش عاشقانه ی مان است امیدوارم... میدانم که برای خوشبختیمان پادر میانی خواهد کرد... از تو چه پنهان گاهی هم برای جوانی کردنمان نگران می شوم... ولی آنقدر خوشبختیت و خوبی زندگیت برایم ارزش دارد و دیدن تلاشت و انشالله به همین زودی ها موفقیت هایت برایم دل نشین هست که باشم و امیدوار تر از آنچه خلق به تصور بکشن دعا گویت و آرزومند آرزوهایت دل هر انسانی که صاف باشد و نیتش در انجام روزمره ترین وظایفش اندکی خیرتر از نفع و خوشی شخص خودش بشود...قطعا دست خدا همراه اوست. آرزومند آرزوهاتم و عاشقت دلم گرفته... کمی هم تنگ است... از فردا می ترسم... فردایی که وقت رفتنم برسد و نباشی... از هر چیزی که بخواهد عاشقانه ی آراممان را خراب کند... برای اینکه دلم گرم باشد... نه به پولت نیازی هست؛ نه به شهرتت ؛ نه به هیچ سندو مدرکی... فقط دلت... که محکم کنار دلم باشد... که دلم گرم باشد و دل تمام کسانی که دوستم دارند. جمعه 91 آذر 24 :: 10:29 عصر :: به قلمِ ستاره
سلام... آرزومند آرزوهات سه شنبه 91 آذر 21 :: 7:0 عصر :: به قلمِ ستاره
وقتی که زبان دلم از دست تو لال شد؛ می ترکید از سکوت. با لبهای بسته غوغا می کرد ، و گلایه ای نداشت... چشمانش را بسته بود که عادت کند... شنیده بود دلم ، که می گویند «بنی آدم، بنی عادت» هر روز که می گذشت بیشتر شک می کرد به آدم بودنش هــــــــزار راه دیگر گزید که مپرس... سختش بود...اما سربلندم کرد که طوفان همیشگی اقیانوسش نمی تواند از پای درآوردش... طوفانی که برایش چاره ای نیست ؛ شاید نوشتن مرهم باشد پــس می نویسم : بسم الله ................................................................................. دلم می خواهد در صحرای عدم بنشینم ؛ من باشم و دیگر هیچ ! خودم را از خویش جدا کنم ... بنشینم رو به رویش... و ساعتها نگاهش کنم شاید چیزی بیابم که از حیرتم بکاهد! در عدم هر وجودی متلاشی می شود تا به نیستی برسد. می خواهم در حین متلاشی شدنش ببینم شاید در هسته ی ذره ذره ی وجودم پاسخی باشد... که آن چیست که مرا اینگونه به تو وصل نموده... که آن چیست که تو را اِثیر تعبیر می کند و مرا اَسیر ... .......... اِثیر یک واژه ی کم استفاده است با معنی خیلی خاص،
آنقـــدر عمیقه که ته نداره... نوشته شده در چهارشنبه 16/1/91
یکشنبه 91 آبان 28 :: 11:0 عصر :: به قلمِ ستاره
یکشنبه 91 آبان 28 :: 10:0 عصر :: به قلمِ ستاره
دوشنبه 91 آبان 22 :: 9:0 عصر :: به قلمِ ستاره
|
||
نبتتبت بت ی یییییی ی ا اا ااف قفی سسسسس بببب ااا تن م عهعغا